بیــر دســتـــه  گـــــــــول
بیــر دســتـــه  گـــــــــول

بیــر دســتـــه گـــــــــول

میرزا علی اکبر صابر

میرزا علی‌اکبر طاهرزاده صابر در ۱۸۶۲ در شهر شماخی آذربایجان زاده شد. در کودکی به مکتب رفت و پس از دایر شدن مدارس جدید در باکو به مدرسه رفت. در ۱۸۸۴ برای زیارت سفری به مشهد و سمرقند و بخارا کرد و مدتی هم به کربلا رفت. مدت‌ها به فارسی و ترکی آذربایجانی غزل و قصیده می‌سرود.


صابر نخستین اشعار خود را به صورت نوحه و مرثیه سرود و پس از آن سروده‌هایی فرهنگی به نظم درآورد و سرانجام در سال ۱۲۸۴/۱۹۰۵ به بعد به جستارهای سیاسی پرداخت. انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و تأثیر آن در قفقاز باعث این دگرگونی شد و صابر با آغاز به کار نشریه ملانصرالدین به جمع نویسندگان آن پیوست. در سال‌های ۱۹۱۱-۱۹۰۶ صابر یکی از کوشاترین همگاران مجله طنز ملانصرالدین بود. سروده‌های طنز صابر با نام‌های مستعاری چون «هوپ‌هوپ»، «آغلار گوله‌ین» (متبسم گریان) و «ابونصر شیبانی» چاپ می‌شد. در جریانجنبش مشروطه در ایران آثار و اشعار او در ایران خوانده می‌شد و بر نویسندگان و روشنفکران ایران اثر زیادی داشت.


بیشتر زندگی او در فقر گذشت. در ۱۹۱۰ در باکو در مدارس نفتی درس می‌داد و در ۱۲۹۰/۱۹۱۱ از بیماری سل در باکو درگذشت.


سبک صابر سبک واقع‌گرا و تحول‌خواه است. اشعار وی در دیوان هوپ‌هوپ‌نامه (هدهدنامه) جمع‌آوری شده‌است. بخش آذربایجانی هوپ‌هوپ‌نامه توسط احمد شفائی به فارسی ترجمه شده‌است.


وی را  به حق می توان یکی از بزرگترین شعرای معاصر آذربایجان نامید. صابر نه تنها در تاریخ ادبیات آذربایجان، جایگاهی سترگ دارد، بلکه هم چون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل روزنامه نگار نامی و مبارز میهن مان٬ جایگاهی والا را در مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری به خود اختصاص داده است. شعرهای صابر چون پتکی بر سر محمد علی میرزای قاجار و عمله جهل و ظلم و ارتجاع زمان فرود می آمد و فریاد در گلو مانده مردمی بود که به وسیله او در روزنامه های باکو پژواک می یافت. در آن دوران روزنامه ملانصرالدین٬ به ارگان مجاهدین آذربایجان تبدیل شده بود و صابر در این میان با اشعار آتشین خود٬ آتش به دامن استبداد می انداخت. به ویژه آنجا که با به تمسخر گرفتن ممدلی میرزای قجر می گوید:


ایرانلی دئییل٬ جمله بیلیر «مند علی» یم من


گرگان جفا و ستمین چنگلی یم من


ایرانلی لارین باشلاری نین انگلی یم من


سوررام٬ ایچرم٬ قانلارینی٬ چون زلی یم من


لاشه اؤزومون٬ ات اؤزومون٬ قان اؤزوموندور


شوکت اؤزومون٬ فخر اؤزومون، شان اؤزوموندور


صابر٬ فقط مرد میدان سیاست نیست. او به خوبی علت العلل دردهای ایرانیان را می داند. جهل و نادانی که همیشه بزرگترین دشمن ایرانیان بوده و هست. از این روست که هنگامی که می خواهد آخوندهای طرفدار محمد علی میرزا(همچون میرزا هاشم در محله دوه چی) را به طعن و ریشخند بگیرد٬ از آنان به عنوان کسانی یاد می کند که خوشبختی آنان در گرو نادانی مردم است و به طعن می گوید:


تحصیل علوم ائتمه کی٬ علم آفتِ جان دئیر


هم عقله زیان دئیر؛


علم آفت جان اؤلدوغو مشهورِ جهان دیر


معروف زمان دئیر؛


پندِ پدرانه م ائشیت٬ ای ساده جوانیم


یاخما غمه جانیم؛


خوش اؤل کسه کیم٬ وِل دؤلانیب٬ داغدا چوبان دیر


آسوده همان دئیر؛


صابر یک روشنگر راستین٬ تاریکی ها و پلیدی های مردم دوران خویش را چون دملی چرکین می بیند و آنها را به سختی نشتر می زند. یکی از بزرگ ترین دردهای آن زمان- که بدبختانه هنوز هم تا حدودی هست- این بود که زنان جزو انسان ها به شمار نمی آمدند و پدر خانواده به خود حق می داد٬ هر گونه که دلش می خواهد با همسر و دخترانش و بلکه پسرانش رفتار کند. در آن دوران سیاه، پدر٬ خود داماد خویش را بدون اینکه دختر ببیند٬ انتخاب کرده و دختر بعد از رفتن به حجله بود که با مردی که قرار بود٬ یک عمر زندگی کند٬ روبرو می شد. چه دختر بچه گان بی گناهی که مجبور بودند با مردی همسن و سال پدر خویش ازدواج کنند. از این رو بود که صابر با طعن و نیش از چنین شوهری(از زبان دختر بینوا) یاد می کند:


اول گون کی آداخلادیز، اوتاندیم


اؤغلان دئدیز ارین٬ ایناندیم


ار بؤیله اؤلورموش، ایندی قاندیم


خان دؤستو٬ آمان دی٬ قؤیما گلدی


کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی


دودکش کیمی بیر پاپاق باشیندا


آغ توکلری بللی دیر قاشیندا


گرچی قؤجا دیر٬ بابام یاشیندا


آمما سوراغان دی٬ قؤیما گلدی


کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی


این شعر زیبا بعدها دستمایه ای شد برای یکی از شاه کارهای صنعت سینمای آذربایجان(شوروی) تا از آن فیلم مشهدی عباد ساخته شود. داستانی که در آن پدری ورشکسته٬ دختر ۱۵ ساله و زیبای خود را در حالی که دل به جوانی آراسته و شایسته بسته است٬ به یک پیرمرد ۷۰ ساله شوهر می دهد. فیلمی  کمدی با مضمونی انتقادی. بدبختانه این داستان سیاه در سرزمین ما به گونه ای دیگر در حال تکرار است. بدبختانه هنوز هم در سرزمین ما٬ این معضل حل نشده است. هر چند که تراژدی هایی از قبیل مشهدی عباد بیشتر در روستاها و خانواده های فقیر قابل مشاهده است٬ در دیگر خانواده ها(به ویژه با بافت سنتی و مذهبی) این تراژدی به گونه ای دیگر به پیش می رود. در سرزمین ما هنوز پدرها و مادرهایی هستند که برای فرزندانشان٬ هیچ حق انتخابی قائل نیستند و فرزند نیک از نظر آنان٬ آن است که به انتخاب های پدر و مادر بله بگوید و از میان انتخاب آنان٬ یکی را بپسندد. اگر احیاناً این فرزند در دانشگاه یا محیط کار یا در هر جای دیگری(خارج از چارچوب و عرف خانواده) دل بست٬ در این صورت است که یک شورشی و یک فرزند خودسر است که باید با هر تمهیدی شده(او را از آینده ترساندن٬ تهدید به عاق کردن٬ تهدید به طرد شدن و از ارث محروم شدن و خط و نشان کشیدن و حتی در بعضی از خانواده ها با تنبیه فیزیکی)٬ وی را از تصمیمش منصرف نمود. مهم نیست که این فرزند بالغ و عاقل شده٬ مهم نیست که تحصیلکرده است یا نه٬ مهم نیست  و مهم نیست. چرا که برای او کوچکترین حق تصمیم گیری و انتخاب قائل نیستند.


آثار صابر بدین گونه فصل بندی شده‌است:


ساتیریک شعرلر (اشعار طنز) ۱۹۱۱ – ۱۹۰۶

تازیانه لر (جوابیه‌ها) ۱۹۱۱ – ۱۹۱۰

بحر طویل لر (بحر طویل‌ها) ۱۹۰۷ - ۱۹۰۶

مختلف شعرلر (اشعار گوناگون) ۱۹۱۱ - ۱۹۰۲

نشر ایللری بللی اولمایان شعرلر (اشعاری که سال انتشارآنها نا معلوم است)

اوشاقلار اوچون شعرلر (اشعار کودکان) ۱۹۱۱ – ۱۹۰۲

نشر ایللری بللی اولمایان اوشاق شعرلری (اشعار کودکانی که سال چاپ آنها مشخص نیست)

ترجمه لر (برگردانها) ۱۹۱۰ – ۱۹۰۶

فارسجا شعرلر (اشعار فارسی)

مکتوبلار (نامه‌ها)

هوپ هوپ مامه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.